به گزارش خبرگزاری حوزه، مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم، علت همراهی فرزندان و اهل بیت امام حسین (ع) را در واقعه کربلا مورد بررسی قرار داده که تقدیم علاقه مندان خاندان عصمت و طهارت و عزاداران حضرت سید الشهداء(ع) می شود.
با مطالعه تاريخ هجرت امام حسين (عليه السّلام) روشن ميشود كه اولا اصل هجرت حضرت امام حسين(عليه السّلام) با خانواده اش از مدينه به مكه، حالتِ جَبر و ناچاري داشته و هرگز برای جنگ و مبارزه ی مسلحانه از مدينه خارج نگرديد و بردن خانواده نیز هرگز برای اسارت و ذلت نبوده است، هرچند در نهایت به آن منجر شد.
ثانیاَ؛ بنی هاشم و اهل بيت نجيب آن بزرگوار مانند خواهران، برادران و فرزندان و برخی از شيعيان که تا آخر همراه او ماندند و شهيد شده يا به اسارت رفتند با توجه به اشارات حضرت هنگام حرکت و پيش از آن و نيز پيش بينی هایی که توسط رسول خدا(ص)، اميرالمومنين(ع)، حضرت زهرا(س) و امام حسن (ع) در باره حوادث تلخ و ناگوار کربلا شده بود، از سر وفاداری و فداکاری و داوطلبانه و آگاهانه و به انگيزه ياری ، آن حضرت را همراهی نمودند.
ثالثا؛ حضرت قصد سفری طولانی داشتند و به این زودی امکان رجوع به مدینه را نداشتند؛ بنابر این لازم بود خانواده همراه ایشان باشند، چون این احتمال وجود داشت که حکومت وقت در پی تعرض و آسیب رساندن به خاندان وحی برآید.
رابعا؛ اين اقدام استثنايي امام (عليه السلام ) همراه با اهل بيتش همان روشي بود كه ايشان در هدف امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح امّت جّد خود و شيعيان پدرش، آن را برگزيده و بر اساس صريح روايات به آن مأموريت داشته است؛ از اين رو شهادت اهل بيت و ياران حتی فرزندان خردسالش مانند حضرت علي اصغر (عليه السّلام) و اسارت اهل بيت ايشان (عليهم السّلام) همگي در اين راستا و کاملا هدفمند و مورد امر الهی بوده است.
خامسا؛ گرچه حضرت به قصد جنگ بیرون نیامدند، اما آثار شهادت فرزندان و اسارت خاندان رسالت برای همیشه تاریخ مهر مظلومیت بر دین اصیل زد و چهره دروغین حکومت شام را افشا کرد. همراه بردن خانواده و به شهادت رسيدن جوانان و حتی طفل شيرخوار و اسارت اهل بيتش، موجب شد تا ضمن پوشش تبليغي و پيام رساني نهضت عاشورا، ذهنيّت مردم عليه بني اميّه و تمامي يزيديان، حالتِ اعتراض و نفرت به دنبال داشته باشد؛ به گونه ای كه حتّي يزيد( به عنوان مقصّر و سرمنشأ اصلي فاجعه) در اثر چنين بازتابي، مسئوليت را به گردن " عبيد الله بن زياد"( ابن مرجانه) مياندازد و ميگويد: « لَعن اللهُ ابن مرجانة لَقَد بَغَّضَني الي المسلمين و زَرَع لي في قلوبهم البغضاء؛ خدا پسر مرجانه را لعنت كند كه با اين كارش مرا نزد مسلمين، مبغوض و منفوز ساخت و در دلهاي آنان كينة مرا كاشت»
به راستي كيست كه نام مبارك حضرت «علي اصغر و جوانان بنی هاشم» صلوات الله عليهم و آن نحوة به شهادت رسيدن و اسارت اطفال و مخدرات حرم رسول خدا (صلی الله عليه و آله) را ببيند و بشنود، امّا هيچ گونه عكس العمل نداشته باشد؟ بي ترديد پيوند فطري میان تمامي مؤمنان و مسلمانان حقيقت جو از هر فرقه و مذهبی و پيشوايان الهي آن قدر عاطفي و پاك است كه بايد برای آن بزرگواران، بي اختيار لب به صلوات گشوده و با به خاطر آوردن خاطره شهادتشان، فرياد لعن و نفرين بر تمامي دشمنان اهل بيت عليهم السّلام برآورند.
وقعة الطَّف، ص 85 و 86.
رُوِيتُ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فِي اللَّيْلَةِ- الَّتِي أَرَادَ الْحُسَيْنُ الْخُرُوجَ فِي صَبِيحَتِهَا عَنْ مَكَّةَ- فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي- إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ- وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حَالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى- فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ بِالْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ- فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بِالْحَرَمِ- فَأَكُونَ الَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا الْبَيْتِ- فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى الْيَمَنِ- أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي الْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ- وَ لَا يَقْدِرُ عَلَيْكَ أَحَدٌ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ- فَلَمَّا كَانَ السَّحَرُ ارْتَحَلَ الْحُسَيْنُ ع- فَبَلَغَ ذَلِكَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ بِزِمَامِ نَاقَتِهِ- وَ قَدْ رَكِبَهَا فَقَالَ يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي النَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ- قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى الْخُرُوجِ عَاجِلًا- قَالَ أَتَانِي رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ- يَا حُسَيْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا- فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ- فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ- وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذَا الْحَالِ- قَالَ فَقَالَ لِي ص إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا- فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى.
از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: آن شبى كه امام حسين عليه السّلام تصميم گرفته بود فرداى آن از مكه خارج شود، محمد بن حنفيه به حضورآن حضرت آمد و گفت: اى برادر! تو پيمانشكنى اهل كوفه را نسبت به پدر و برادرت ميدانى. من مي ترسم از اين كه مبادا حال تو نظير حال آنان شود. اگر صلاح ميدانى در مكه اقامت كن، زيرا مقام تو در مكه از هر كسى بالاتر و منيعتر است.
امام حسين عليه السّلام فرمود: اى برادر! من مي ترسم يزيد بن معاويه مرا در مكه معظمه كه احرام امن خدا است غافلگير نمايد و بوسيله من حرمت و احترام خانه خدا از بين برود. محمد بن حنفيه گفت: اگر اين خوف را دارى پس متوجه كشور يمن يا گوشه و كنار بيابانها شو، زيرا بدين وسيله احترام تو محفوظ خواهد بود و احدى دست بر تو نخواهد يافت. امام عليه السّلام فرمود: در اين باره فكرى خواهم كرد. (1) هنگامى كه سحر شد امام حسين كوچ كرد و اين موضوع بگوش محمد ابن حنفيه رسيد. محمد نزد امام حسين آمد و مهار ناقه آن حضرت را گرفت و گفت: اى برادر! آيا نه چنين است كه بمن وعده دادى در باره اين مسافرت تجديد نظرى كنى؟ فرمود: چرا. گفت: پس چه باعث شد كه به اين زودى حركت كردى!؟ فرمود: وقتى از تو مفارقت كردم جدم پيامبر خدا را در عالم خواب ديدم كه بمن فرمود: يا حسين اخرج فان اللَّه قد شاء ان يراك قتيلا.يعنى يا حسين خارج شو! زيرا مشيت خدا اين طور قرار گرفته كه تو را كشته ببيند. محمد بن حنفيه گفت: "إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" پس اين زن و بچه را براى چه همراه خود مي برى، در صورتى كه با اين حال خارج مي شوى!؟ فرمود: جدم بمن فرموده: "ان اللَّه قد شاء ان يراهن سبايا" يعنى مشيت خدا اين طور قرار گرفته كه ايشان را اسير ببيند. محمد بن حنفيه به امام حسين سلام كرد و رفت.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج44، ص: